متفکر کسب و کار

محمد یونس متفکر بزرگ بنگلادشی، یکی از پیشروان مبارزه با فقر در جهان است. وی با تأسیس بانک گرامین توانسته است برخلاف تصور نظام بانکداری موجود، به حدود هشت میلیون فقیر بنگلادشی (اکثراً زن)، وامهای خرد (بدون هرگونه وثیقه گذاری) اعطا و نقش مهمی در کاهش فقر در کشورش ایفا کند. جالب است بدانید، میزان بازپرداخت وام در این بانک نزدیک به ۱۰۰ درصد است.
ایدهها و تفکرات محمد یونس، او را به یکی از متفکرین بزرگ جهان در حوزه اقتصاد و کسبوکار تبدیل کرده است بهطوریکه از نظر موسسه Thinkers50(مؤسسهای که به رتبهبندی متفکرین جهان در حوزه اقتصاد و بیزینس میپردازد. در سال ۲۰۰۹، او را ششمین متفکر بزرگ دنیا معرفی کرده است. یونس یکی از مروجین اصلی مفهوم نوظهور «کسبوکار اجتماعی (Social Business)» در جهان خود بوده است. تمام کتابها و مقالات معروف و آکادمیک چاپ شده در حوزه نوآوری اجتماعی متفقالقول، تجربه گرامین محمد یونس را بزرگترین و موفقترین نمونه ازایندست در سه دهه اخیر جهان میدانند. او تجربیات خودش را در خاطراتش اینگونه بازگو میکند:
در سال ۱۹۷۴، بنگلادش دچار یک قحطی سراسری شد. دانشگاهی که من بهعنوان مدیر دانشکده اقتصاد در آنجا مشغول خدمت و تدریس بودم، در جنوب شرقی کشور و در فاصلههای بسیار دور از مرکز قحطی واقع شده بود. ازاینرو در اوایل، اخبار روزنامهها در مورد گرسنگی و مرگومیر در روستاهای دورافتاده شمال کشور، توجه ما را چندان به خود جلب نمیکرد. اما ناگهان در ایستگاههای راهآهن و اتوبوس پایتخت بنگلادش، یعنی شهر «داکا»، مردمی اسکلت گونه ظاهر شدند. چیزی نگذشت که این جمعیت اندک، تبدیل به انبوهی از مردم شد. مردم گرسنه، همهجا دیده میشدند. آنها اغلب اوقات بهگونهای بیحرکت نشسته بودند که اگر کسی به آنها مینگریست، نمیتوانست از زنده یا مرده بودنشان مطمئن باشد. همه آنها، مردان، زنان، و کودکان، به شکل هم درآمده بودند. افراد پیر همچون کودکان و کودکان همچون افراد پیر به نظر میآمدند.
قبل از آنکه این وقایع را از نزدیک مشاهده کنم، هیجان بسیار زیادی در آموزش تئوریهای اقتصادی به دانشجویان، در خود احساس میکردم، تئوریهایی مشهور و برجسته که گفته شده بود میتوانند همه مسائل و مشکلات اجتماعی را به شکل هوشمندانهای علاج و درمان کنند. اما در سال ۱۹۷۴ و پس از مشاهده شرایط وحشتناک قحطی در بنگلادش، فکر کردن به ادامه فعالیت آکادمیک باعث میشد سراسر وجودم سرشار از اضطراب شود. مرتب از خود میپرسیدم که این تئوریهای پیچیده اقتصادی چه فایدههایی خواهند داشت وقتیکه مردم بسیاری در ورودی و کنارههای راهروی دانشگاه محل تدریس من، در حال مرگ بودند؛ آن هم مرگی وحشتناک بر اثر گرسنگی.
در تئوریهای اقتصادی کلاس من، هیچچیزی شبیه به زندگی پیرامونمان وجود نداشت. من چگونه میتوانستم به دانشجویانم بگویم داستانهای واقعی پیرامون زندگی خود را به نام «اقتصاد» باور کنند؟ میخواستم از زندگی دانشگاهی و آکادمیک خود رها شوم. نیاز داشتم تا از این تئوریها و کتابهای درسی فرار و «اقتصادِ» زندگی یک فقیر را در واقعیت و از نزدیک کشف کنم.
خوششانس بودم که روستایی به نام «جبرا» در نزدیکی دانشگاهم قرار داشت. نزدیکی روستای فقیر جبرا به من، این روستا را به نمونهای کامل برای سیر مطالعاتی جدیدم تبدیل کرد. تصمیم گرفته بودم از نو، تبدیل به یک دانشجو شوم ولی این بار مردم جبرا استادان من باشند. با خود عهد بستم تا آنجا که امکان دارد در خصوص دهکده به یادگیری بپردازم. واقعیت آن است که وقتی همچون یک پرنده، به زمین از بالا نگاه میکنید و میپندارید که در کف دستانتان قرار دارد، تکبر شما را فرا خواهد گرفت و دیگر درک نخواهید کرد که بسیاری از چیزها از فاصله دور، مبهم و در هالهای از مه دیده خواهند شد. اما در عوض، من سعی کردم همچون یک کرم، زمین را از نزدیکترین فاصله ممکن ببینم. امیدوار بودم اگر فقر را از نزدیک مطالعه کنم، درک عمیقتری از آن به دست آورم. سفرهای متعدد من به روستاهای اطراف دانشگاه چیتاگانگ، مرا به یافتهها و مکشوفاتی رساند که برای تأسیس بانک گرامین ضروری و حیاتی بود. فقرا اقتصادی کاملا نوین به من آموختند. این بار فرصت یافتم که از دیدگاه خود آنان به مطالعه مسائل و مشکلاتی که مردم آن جا با آن روبرو میشدند بپردازم. برای حل این مسائل و مشکلات راههای زیادی را امتحان کردم. برخی از این راهها موفقیتآمیز بود و برخی دیگر شکست خورد. اما در این میان راهی که بهخوبی نتیجه داد ارائه وامهای کوچک به مردم برای خوداشتغالی بود. این وامها شروع خوبی برای صنایع خانگی و فعالیتهای دیگری بود که میتوانست بر پایه مهارتهای وامگیرندگان شکل گیرد.
هرگز تصور آن را هم نمیکردم که برنامه پرداخت وامهای کوچک که از آنها تحت عنوان وامهای خرد نام برده میشد تبدیل به پایه و بنیانی برای یک حرکت ملی در جهت ایجاد و گسترش «بانکهای ویژه فقرا» شود. حرکتی که به بیش از دو و نیم میلیون فقیر در سال ۱۹۹۵ خدمترسانی کند و در بیش از صد کشور و پنج قاره و جهان پذیرفته شود.
من تنها در تلاش بودم تا عذاب وجدان خود را تسکین دهم و اشتیاق خود به مفید بودن را، حتی برای تعداد کمی از انسانهای گرسنه ، پاسخ داده باشم. اما در کمال ناباوری، این تلاش تنها با تعداد کمی از فقرا متوقف نشد. کسانی که از بانک قرض گرفتند و از فقر نجات یافتند هرگز اجازه توقف آن را ندادند . پس از مدتی من نیز بر آن شدم تا اجازه توقف آن را ندهم.
مطالب مرتبط
ماتریس آنسوف؛استراتژی های رشد در کسب و کار
24 فروردین 1400قیف فروش؛چگونه مشتریان وفادار ایجاد کنیم
24 فروردین 1400نگرش مثبت اندیش ها چگونه است؟
24 فروردین 1400۵ گام طلایی ساخت عادت های جدید
23 فروردین 1400جملات انگیزشی
22 فروردین 1400